تفسیر سوره مبارکه بقره آیه 34 جلسه 4

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

6 جلسه تفسیر آیه سی و چهارم

----------------http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png----------------

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[1]‏.

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

و [یاد کن‏] هنگامى که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید، [پس‏] سجده کردند مگر ابلیس که سر پیچید و تکبّر ورزید و از کافران شد. (34)

 

 

http://bayanbox.ir/view/5122040553263843431/poster4.jpg

تفسیر سوره مبارکه بقره - آیه 34

حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ یدالله رضوانی

http://bayanbox.ir/view/7348000871258179768/hadith-line.png

«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ اللَّعینِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ وَ اللَّعنَةُ الدَّائِمَةُ عَلَی أعْدائِهِمْ مِنَ الآنِ إلِی قِیامِ یَومِ الدِّینِ».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ»[1].

انسان برتر از ملائکه

بحث ملائکه را عرض کردیم که آیا مقام ملائکه نسبت به آدم و بنی الآدم برتر و بالاتر است یا این‌که مقام آدم و بنی الآدم برتر است. از سیاق همین دو سه آیه که داشتیم، آنچه که بر این آیات دلالت می‌کند این است که آدم برتر است و آن کسانی که آمدند در مقابل این قول، قول دومی را اختراع کردند و گفتند که نه، ملائکه برتر هستند، ادلّه‌ی آن‌ها دلالت ندارد و در توجیه ادلّه‌ی آن‌ها هم بر آمدیم.

اشرف مخلوقات

آنچه که تحقیق در مطلب شد این است که بر ما مسلّم است که ملائکه در برابر آدم برتری ندارند، بلکه آدم اشرف است. نه این‌که پیامبر خاتم و ائمّه‌ی اطهار و انبیاء، بلکه طبق روایاتی که ما از اهل بیت داریم، اگر کسی از مردم عام «غلب هواء» بر هوای نفس خود غائب شود «أشرف من الملک‏»[2] آن‌ها اشرف از ملک هستند و اشرف از ملائکه هستند.

امر و نهی خدا در یک آیه

بحث بعدی ما راجع به آیه‌ی «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»[3] ما دو نکته‌ی مهم در این آیه داریم، یکی امر خدا که فرمود: «یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ» و یکی نهی خدا «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ». این بحث امر و نهی را اگر مروری داشته باشیم، آیا این امری که در این‌جا فرمود: «اسْکُنْ» ظهور در وجوب دارد یا نه این‌جا ترجیح و رجحان بر عمل دارد.

در درجه‌ی اوّل آن چیزی که مسلّم است صیغه‌ی در وجوب دارد. 11 چیز ظهور در وجوب داشت، اوّلی صیغه‌ی امر است؛ امر حاضر. این‌جا هم امر حاضر است. امر غایب، امر به «لام» هم دومین مورد است که دلالت بر ظهور در وجوب دارد.

موارد ظهور در وجوب

ظهور غیر از نصّ است. ظهور یعنی احتمال خلاف هم در آن می‌رود. ظهور یعنی متفاهم عرفی، یعنی غالب ؛ 11 مورد را می‌شماریم: امر حاضر، امر به «لام»، «عَلَیکَ» از اسماء افعال به معنای ألزِمهُ، یکی علی ضرریّه، یکی لام نفعیّه، خود کلمه‌ی همزه با «م» و «ر». خود کلمه‌ی امر، مادّة، مادّه‌ی «فَرَضَ»، مادّه‌ی «وَجَبَ»، مادّه‌ی «کَتَبَ» و مادّه‌ی «لَزِمَ». این‌ها هم ظهور در وجوب دارد، آخرین مورد هم که یازدهمین مورد است خبر در مقام إنشاء است. این‌ها یازده چیز است که ظهور در وجوب دارد. اگر قرینه در کار نداشته باشیم، اصل این است که آن‌ها ظهور در وجوب دارند. پس اگر قرینه در خلاف آن اقامه شود آن وقت می‌توانیم آن را در ترخیص و این‌که وجوب نیست داشته باشیم، وگرنه امر به خودی خود ظهور در وجوب دارد.

حالا در این کلمه‌ی «اسْکُنْ» در این آیه، بحث و کلام در این است که آیا این هم از آن اوامری است که ظهور در وجوب دارد یا این‌که ظهور در وجوب ندارد، مستحب است. رجحان را درست می‌کند. علما در این‌جا دو دسته شدند. یک دسته می‌گویند که ظهور در وجوب دارد، یک دسته هم می‌گویند نه، ظهور در وجوب ندارد. این امر ترخیصی است.

ظهور در حُرمت

مطلب بعدی این است که خداوند می‌فرماید: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» که «وَ لا تَقْرَبا» هم ظهور در حُرمت دارد، چون نهی است. باز یکی از چیزهایی که ظهور در حرمت دارد، اگر اشتباه نکنم 7 چیز ظهور در حرمت دارد، یک مورد همین است. یک مورد کلمه‌ی اجتناب است، یکی کلمه‌ی «حَرُمَ» است که این‌ها ظهور در حرمت دارند که می‌فرماید: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» آیا ظهور در حرمت دارد، یعنی واجب است که این فعل را ترک کنید یا این‌که نه، کراهت دارد که به این درخت نزدیک شوید. در واقع نسبت به این قسمت بعضی از علما گفتند گرچه امر «اسْکُنْ»، امر «کُلا» وجود در وجوب ندارد، امّا «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» ظهور در حرمت دارد. بعضی از آقایان هم گفتند که ظهور در حرمت ندارد. حالا دلیل آن‌ها را بررسی می‌کنیم.

رجحان در فعل و رجحان در تَرک

اگر قرائنی در کار باشد که رخصت را برساند، چه در فعل نسبت به نهی، چه در امر نسبت به ترک، این رجحان می‌شود؛ حالا رجحان در فعل نسبت به امر و رجحان در ترک نسبت به نهی. امّا اگر دلیل نداشته باشید، آنچه که آقایان فرمودند که آیا این امر تعبّدی است، یعنی طوری است که باید آن را انجام بدهد و ظهور در وجوب دارد یا نه، امر ترخیصی است که مستحب است.

بله، اوّلین بار مباح است، ولی وقتی امر روی آن آمد... هر چیزی که امر روی آن بیاید یا واجب است یا مستحب است. اگر امر بر یک موضوعی وارد شد آن دیگر مباح نیست، مباح به فعلی می‌گویند که نه امر روی آن باشد و نه نهی روی آن باشد. امّا اگر امر بر روی یک موضوعی وارد شد یا واجب است... در صورتی که شرایط ظهور در وجوب باشد، چون در این‌جا اقتضاء دارد. وقتی شرایط باشد، مانعی هم در کار نباشد، قرینه‌ای در کار نباشد واجب است، ظهور در وجوب دارد.

امر الزامی و امر ترخیصی

امّا یک وقتی است که امر است، امّا قرائنی است که این امر الزام آور نیست. به عبارت دیگر مصلحت ملزمه برای مکلّف وجود ندارد. این ترخیصی می‌شود، امّا نه این‌که مباح است. گفتن مباح به چیزی که امر روی آن است غلط است. مباح نیست. این مستحب می‌شود، عمل او راجح می‌شود. چون وجه رجحان نسبت به آن چیزی دارد که در ترک آن است، امّا مباح نه امر دارد و نه نهی دارد. چون نه امر دارد و نه نهی دارد ابا است و تحت آن کلّی «کلّ شیءٍ لک مباح و إصالة الإباحه» است. ولی اگر امر آمد دیگر نه، باید ببینیم این امر الزامی است یا ترخیصی است. اگر الزامی بود واجب می‌شود و اگر ترخیصی بود مستحب می‌شود.

نهی تعبّدی

امّا نسبت به «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ»، از این عبارت «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» برمی‌آید که این بحث «وَ لا تَقْرَبا» که نهی است، این نهی تعبّدی است یعنی نهی است که باید انجام شود، یعنی ظهور در حرمت دارد.

-‌ نهی

اگر نهی، نهی ترخیصی بود مکروه می‌شد، امّا چون نهی بر آن است و بعد به دنبال آن دارد، یعنی اگر شما نزدیک این شجره شدید نتیجه این می‌شود که «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» شما از ستمکاران می‌شوید. در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف داشت «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا َإِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ».[4]

لزوم ترک عمل مفسده

پس به قرائنی که در این‌جا موجود است، ظهور در حرمت «وَ لا تَقْرَبا»[5] مسلّم است. آنچه از عبارات در این آیه آمده است این است. البتّه این را هم تذکّر می‌دهیم که آنچه نهی بر آن می‌آید مباح نیست. نهی که بر آن آمده است، یعنی دارای مفسده است، یا مفسده مهلکه است که حرام می‌شود یا مفسده مهلکه نیست، امّا ترجیح بر ترک دارد که مکروه می‌شود. پس دیگر به آن مباح نمی‌گوییم «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» این دو نکته است.

خلقت حضرت حوّا

نکته‌ی بعدی در بحث حضرت آدم بود. تا آنجا آیات راجع به حضرت آدم بود که داشت «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها»[6] بحث زوجه در کار نبود. این آیه بحث زوجه را هم می‌آورد. آنچه که از ادلّه و روایات بر آمده است و مرحوم طیّب اصفهانی هم در اطیب البیان تصریح فرموده است این است که وقتی خدا حضرت آدم را در بهشت قرار داد حضرت حوّا را آفرید. حالا حضرت حوّا را از ضلع چپ حضرت آدم آفرید یا هر چه که روی آن بحث دارد. مسلّم حضرت حوّا را در بهشت آفرید. لذا فرمود: «وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ»[7] که این‌جا «زَوْجُکَ» هم آمد.

توضیح مرحوم طیّب اصفهانی در باب آفرینش حضرت حوّا

البتّه راجع به این‌که خود حضرت آدم، حوّا را از کجا آفریده است این تحقیق مرحوم طیّب اصفهانی را خدمت شما عرض می‌کنیم که فرمودند: «عدّه‌ای از مفسّرین گفتند که موقعی که آدم در بهشت به خواب رفته بود، از یک ضلع آدم حوّا را خلق کردند و مضمون بعضی از اخبار ناطق به همین مطلب است و در آیات شریفه فقط دارد که از آدم حوّا خلق شده است».

حالا آیات آن را هم آوردند. سه آیه آوردند یکی در سوره‌ی مبارکه‌ی نساء «خَلَقَ مِنْها زَوْجَها»[8] یا آیه‌ای از سوره‌ی اعراف که می‌فرماید: «وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها»[9] ، فاعل «جَعَلَ» خدا است و آن‌جا هم فاعل «خَلَقَ»[10] خداوند است. یعنی «خَلَقَ» خداوند، این‌جا «جَعَلَ»[11] خداوند، «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها».[12] این «مِنْها» که فرموده است، این «ها» تأنیث است. این را باید توجیه کنیم که چطور می‌شود. اگر بگوییم «مِنْ‏ ضِلْعِ‏ آدَمَ‏ الْأَیْسَرِ»[13] این درست می‌شود، امّا اگر «مِنْها» بخواهد آدم را به خودی خود بگوید، ضمیر مؤنّث نباید می‌آورد، باید ضمیر مذکّر می‌آورد.

بیان امام صادق (علیه السّلام) در خلق حضرت حوّا

در همین بحث از مرحوم شیخ صدوق روایتی نقل شده است: «سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَنْ خَلْقِ حَوَّاءَ وَ قِیلَ لَهُ»[14] از حضرت صادق آل محمّد (صلوات الله علیهم أجمعین) از خلق شدن و آفرینش حضرت حوّا سؤال شد. «وَ قِیلَ لَهُ» و بر او گفته شد «إِنَّ أُنَاساً عِنْدَنَا یَقُولُونَ» مردم نزد ما دائماً این‌طور می‌گویند. چه می‌گویند؟ «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأَیْسَرِ الْأَقْصَى» خداوند تبارک و تعالی حوّا را از پهلوی چپ آدم خلق کرد. «فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً ... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَةِ مَا یَخْلُقُ لآِدَمَ زَوْجَةً مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ» آیا نمی‌شد که خداوند تبارک و تعالی با آن قدرت تبارک و تعالی با آن قدرت لا یزال از غیر خود آدم این حوّا را خلق می‌کرد؟

سخن گفتن اهل تشنیع برای تخریب اذهان

البتّه این را می‌فرماید راهی برای این‌که برای قول یاوه‌گویان پیدا شود که بگویند قسمتی از آدم با قسمتی دیگر نکاح کرده است. مثلاً آدم باید با قسمتی از بدن خود نکاح کرده است. این‌‌ها حرف‌هایی است که همان زمان هم که وقتی قرآن نازل می‌شد و این مطالب گفته می‌شد یک سری یاوه سرا و یاوه‌گو بودند. «أَهْلِ التَّشْنِیعِ سَبِیلًا إِلَى الْکَلَامِ» که بخواهند مدام سخن فرسایی کنند و حرف نامربوط بزنند. هر چقدر پیغمبر آیات را می‌آورد آن‌ها یک بار می‌گفتند او مجنون است، یک بار می‌گفتند این ساحر است، هر روز یک چیزی را علم می‌کردند و یاوه‌سرایی می‌کردند.

امر به ملائکه برای سجده به حضرت آدم

می‌فرماید این‌ها این‌طور می‌گفتند که خدای سبحان با آن قدرت خود آیا نمی‌تواند زوجه‌ای برای حضرت آدم خلق کند که از پهلوی چپ او نباشد، از پهلوی خود او نباشد؟ «إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِح‏ بَعْضُهُ بَعْضاً» که آدم ازدواج کند بعضی با بعضی. یعنی آدم با پهلوی خود ازدواج کند که حضرت حوّا بود. «مَا لِهَؤُلَاءِ» این‌ها چیست؟ «حَکَمَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ» خدا بین ما و بین آن‌ها حکم می‌کند.

«ثُمَّ قَال (علیه السّلام):» حضرت صادق فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا خَلَقَ آدَمَ مِنْ طِینٍ» وقتی که خداوند حضرت آدم را از گل خلق فرمودند «وَ أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ» و به ملائکه امر فرمودند «فَسَجَدُوا لَهُ» که آن‌ها بر آدم سجده کنند، «أَلْقَى عَلَیْهِ السُّبَاتَ ثُمَّ ابْتَدَعَ لَهُ حَوَّاءَ»، می‌فرماید وقتی به ملائکه امر به سجده کردند.

به خواب رفتن حضرت آدم و خلقت حضرت حوّا

خداوند حضرت آدم را به خواب فرو برد. «أَلْقَى عَلَیْهِ السُّبَاتَ» او را به خواب فرو برد. «ثُمَّ ابْتَدَعَ لَهُ حَوَّاءَ» سپس حوّا را برای او آفرید. خلق خدا نسبت به حوّا آن چیزی است که کن فیکون است. امّا ممکن است منشأ آن پهلوی چپ باشد.

-‌ از گِل آفرید؟

-‌ بله، «مِنْ طِین‏» یعنی خاکی که آغشته به آب است، یعنی گِل.

-‌ پس سؤال اوّل را نباید می‌گفت

-‌ نه، آن‌ها نمی‌خواستند بفهمند. آن‌ها به دنبال این بود که می‌گویند حضرت جلّ و علی با قدرت لم یزالی که دارد چطور نمی‌تواند جداگانه حضرت حوّا را بیافریند. حتماً پهلوی چپ آفریده است. حضرت صادق به طور مطلق بیان فرمودند.

ایشان فرمودند بعد از این‌که خدا آدم را آفرید و در آن نفخ روح کرد و بعد به ملائکه فرمود که او را سجده کنید، او را به خواب برد و بعد از آن حضرت حوّا که در روایات دیگر داریم که حضرت آدم بیدار شد و چشم او به حضرت حوّا افتاد و منقلب شد. احساسات او برانگیخته شد.

احتمال خلقت حضرت حوّا به نوعی دیگر

بعضی‌ها هم گفتند که از زیادی همان طین، همان گلی که حضرت آدم را آفرید، از همان گل که مانده بود خدا حضرت حوّا را آفرید. البتّه آیات و روایاتی هم بر این مطلب است و حمل شده است.

‌-‌ این‌ها از قول چه کسی است؟

-‌ این حرف‌هایی که دارم می‌گویم از قول آقای طیّب اصفهانی است.

-‌ از قول چه کسی می‌گوید؟

- از قول کسی نگفته است. عبارت این است: «ممکن است گفته شود که خدا حوّا را از زیادی گل آدم آفرید و آیات و اخبار را هم بر همین معنا حمل کنید. البتّه حدّاقل این احتمال است که بتوانیم آن «مِنْها»[15] را به آن بزنیم. «جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» که یک قسمت از گل آدم به جای یک ضلع او بوده است و برای آفرینش حوّا به کار رفته است.

تبعیّت حضرت حوّا از آدم (علیه السّلام)

-‌ حالا «ها» را به گِل بگذاریم که درست شود؟!

-‌ چرا؟ ایشان می‌فرماید به جهت این‌که بعد از آن‌که این‌ها با هم ازدواج کنند تبعیّت حوّا از آدم مسلّم شود. این نکته‌ای است که بیان فرمودند و احتمالاتی که وجود دارد. دنبال کردن آن ثمره‌ی خاصّی ندارد.

-‌ این ضمیر «ها» را باید کجا بگذاریم؟

-‌ این «ها» را باید به «ضِلْعِ آدَمَ الْأَیْسَرِ الْأَقْصَى»[16] بگذاریم یا به ما بقی طین بگذاریم که از خاک آفریده است و آن هم از بعضی از آن آفریده است.

نهی از أکل

بعد کلمه‌ی «لا تَقْرَبا»[17] را عرض کردیم که نهی است و نهی از أکل است. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» نسبت به این‌که أکل از این درخت نکنید. نه این‌که مقصود این است که نزدیک نشوید. نه «وَ لا تَقْرَبا» منظور این است که اصلاً فکر این‌که بخواهید از این درخت تناولی/تمایلی داشته باشید نکنید.

ترک اولی؛ گناه حضرت آدم و حوّا

حالا گرچه این را حمل بر اولویّت کردند. یعنی فعل اولی برای حضرت آدم و حوّا بوده است، آن‌ها ترک اولی کردند، یعنی فعل مستحب بوده است. منتها ثمره‌ی آن این بوده است که اگر آن‌ها نزدیک این درخت نمی‌شدند، به عبارت دیگر این‌جا حرمت وضعی داشته است. اگر بگوییم حرمت تکلیفی هم نداشته است حرمت وضعی داشته است. حرمت وضعی منجر به این بوده است که اگر نزدیک به این درخت شدند آن‌ها را از بهشت بیرون می‌کنند. توجیه «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» هم همین است. توجیه این است که ظلم به خود می‌کنند نه از باب این‌که تکلیف باشد.

هبوط حضرت آدم و حوّا به زمین

لذا این «وَ لا تَقْرَبا» حرمت واقعی و ظهور در حرمت که گفتیم پیدا نمی‌کند. بلکه منجر به این‌ می‌شود که آن‌ها نزدیک به این درخت شود و أکل از این میوه‌ها کنند. آن وقت اثر وضعی این است که آن‌ جایگاه در بهشت نیست. دیگر باید بیاید روی خود زمین زندگی کنند. این‌که خداوند فرمود برای این بود که بفهمند. خود آن‌ها هم دوست داشتند بمانند.

نهی ارشادی

لذا امر و نهی در این آیه را بعضی امر و نهی مولوی نمی‌دانند. می‌گویند این امر و نهی ارشادی بوده است. آن‌ها می‌دانستند که در بهشت ماندن برای آن‌ها بهتر است. می‌دانستند که چون خدا نهی فرموده است نباید نزدیک این درخت شود، وگرنه آن‌ها را از آن‌جا بیرون می‌کنند.

لذا این‌جا نهی امر مولوی نبوده است، ارشادی بوده است. خود آن‌ها می‌دانستند باید چه کار کنند. عقل آن‌ها کار می‌کرد. این‌جا هم کلام خدا آن‌ها را ارشاد کرده است؛ ارشاد به امر و نهی که خود عقل می‌داند کرده است. امّا آن‌ها عمل نکردند، آن وقت «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» آن‌ها از بهشت رانده شدند. به خود ظلم کردند.

-‌ ظلم به نسل خود کردند.

- نه، در سوره‌ی اعراف داریم «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا».[18]


[1]- سوره‌ی بقره، آیه 34.

[2]- تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج ‏1، ص 250.

[3]- سوره‌ی بقره، آیه 35.

[4]- سوره‌ی اعراف، آیه 23.

[5]- سوره‌ی بقره، آیه 35.

[6]- همان، آیه 31.

[7]- همان، آیه 35.

[8]- سوره‌ی نساء، آیه 1.

[9]- سوره‌ی اعراف، آیه 189.

[10]- سوره‌ی نساء، آیه 1.

[11]- سوره‌ی اعراف، آیه 189.

[12]- سوره‌ی زمر، آیه 6.

[13]- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج ‏11، ص 221.

[14]- من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 379.

[15]- سوره‌ی زمر، آیه 6.

[16]- من لا یحضره الفقیه، ج ‏3، ص 379.

[17]- سوره‌ی بقره، آیه 35.

[18]- سوره‌ی اعراف، آیه 23.

TafsirRezvan_02_34_04.mp3